سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/7/12
10:4 صبح

اندر باب آیین گشایش نمایشگاه فرش شینینگ

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: حرف دل، جامعه

اندر باب آیین گشایش نمایشگاه فرش شینینگ

یادداشتهای پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (روز پنجم)

شب قبل تلفن اتاق زنگ خورد و خانمی با زبان انگلیسی و لهجه چینی از آن سوی خط پیام داد که ساعت 40/7 صبح فردا، ماشین برای انتقال شما به نمایشگاه در مقابل هتل آماده خواهد بود.
صبحانه را در میان آن همه گزینه باز هم تکراری خوردم و تنها به اصرار آقای رضایی، ماست میوه ای را هم به قبلی ها افزودم. هدایایی که از ایران به همراه برده بودم را همراه کردم و راهی نمایشگاه شدیم. هدایا هم چیزی نبود جز چند بسته پسته، یک تابلو فرش و یک دوره از کتاب نفیس و سه جلدی "رویای بهشت" با موضوع فرش ایرانی.
نمایشگاه مرکب از دو سالن بزرگ بود که محوطه باز میان آن دو را برای آیین گشایش آراسته بودند. رنگ قرمز غوغا می کرد و رنگ زرد هم به یاری اش آمده بود. بادکنک های شکل داری که اغلب به شکل اژدها بودند در ابعادی بزرگ، عنصر اصلی تزیینات بودند. شوان هانگ را دیدم که به همراه دوستانش با لباسهای رسمی آماده ارایه خدمت بودند و از من سراغ غرفه های ایران را می گرفت. به داخل سالن که سرک کشیدم، تقریباً همه چیز آماده بود. (درست مثل ایران که تا دقیقه نود و حتی در وقت اضافه مشغول اسپیس بندی و غرفه آرایی و آماده سازی نور و ... هستیم!!).
در انتظار بودم تا مثل ایران خودمان شاهد تأخیری طولانی در شروع مراسم باشم، گوش هایم را برای سوت کشیدن بلندگوها آماده کرده بودم. چشم به راه پرحرفی های سخنرانان و خودنمایی های مجری مراسم بودم... اما انگار ماجرا متفاوت بود!
مراسم افتتاحیه بسیار کوتاه و جذاب بود. به جای آنکه مهمانان ویژه و نمایندگان کشورهای مختلف در ردیفهای جلو قرار بگیرند و برگزارکنندگان و سخنرانان مدام بخواهند به آنان خوش آمد گفته و از حضورشان تشکر کنند، به هنگام شروع مراسم، همه آنان به همراه سخنرانان اصلی دسته جمعی به روی سن رفتند. در واقع همه مهمانان و چهره های اصلی در کنار سخنرانان یکجا روی صحنه قرار گرفتند و مردم به نظاره مراسم ایستادند. متأسفانه نمایندگان اصلی و سران ایران غایب بودند و آقای رضایی به نمایندگی از کشورمان بالا رفت و من هم که مایل به رصد کردن اوضاع و چرخش در میان مردم بودم، پایین ایستادم.
محتوای کوتاه و گزیده سخنرانی ها از پیش مکتوب و ترجمه شده بود. هر سخنران متن کوتاه خود را که از چند جمله فراتر نمی رفت می خواند و مترجمی برگردان انگلیسی اش را قرائت می کرد. بدون پرگویی و افاضه فیض اضافی!
در کردن توپی که کاغذهای رنگی بر سر مردم می ریخت و ساز و آوازی کوتاه، خبر از گشایش هفتمین نمایشگاه بین المللی فرش شینینگ در چین داد و سخنرانان که از مقامات دولتی و محلی بودند در کنار نمایندگان کشورهای مشارکت کننده در نمایشگاه برای بازدید به سالن اصلی نمایشگاه وارد شدند.
نمایندگان کشورهای مختلف هر یک به ترفندی مهمانان را جذب خود می کردند. اختر نظیرخان که رییس سازمان تجارت جهانی فرش است و سردسته گروه پاکستانی ها به شمار می آمد، مقام های دولتی و مهمانان ویژه را به غرفه پاکستان کشاند و کلاه های محلی بر سر آنان گذارد و به گرفتن عکس های یادگاری مشغولشان کرد و افغانها عبای افغانی بر دوش آنان نهادند. ایرانی ها؟ پرت افتاده بودیم و رییسانمان هنوز به شینینگ نیامده بودند.
اختلاف میان ما ایرانی ها پایان ندارد. به تک روی و ساز ناکوک زدن عادت داریم.
یکی از شرکت های ایرانی به جای قرار گرفتن در ردیف دیگر شرکت کنندگان کشورمان، به صورت انفرادی غرفه ای مجزا و بزرگ در کنار پاکستانی ها تدارک دیده بود و مهمانان ویژه با دیدن آن غرفه گمان کردند که بازدید از فرش های ایرانی را به انجام رسانده اند!
آیین گشایش و بازدید مقامات به سرعت و سرشار از نکته های فراوان پایان یافت اما دومین گروهی که به صورت دسته جمعی به بازدید از غرفه ها پرداختند را نباید از یاد ببرم: رفتگران.
با خروج مهمانان رسمی، بازدید مردان و زنانی دیگر که ملبس به لباسهای نارنجی رنگ همسانی بودند جلب توجه می کرد. رفتگران و کارکنان بخش خدمات نمایشگاه به صورت آرام، گروهی و با افتخار به بازدید از غرفه های نمایشگاه پرداختند. (و من باز به یاد ایران خودمان افتادم که چنین گروهی تا دقیقه نود در فضای نمایشگاه و سالنهای افتتاحیه ها سرگرم کارند و با آغاز به کار رسمی مراسم، عذرشان خواسته می شود و پی کار خود فرستاده می شوند!).